کد مطلب:94390 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:289

ستایشگری پروردگار در خور کیست؟











اصل: الحمدلله الذی لا یبلغ مدحته القائلون.

ترجمه: ستایش سزاوار خداوندی است كه گویندگان بر ستایشگری او رسائی ندارند.

واژه ها: حمد در كلام عرب، ثنا گفتن بر جمیل اختیاری است یعنی ستودن كمالات و افعال اختیاری در موجود زنده و دانائی كه از روی اراده و اختیار فیض و احسان او به دیگری رسیده باشد.

و مدح و مدحت معنی آن وسیع تر است یعنی ستودن هر كمالی را خواه اختیاری و غیر اختیاری و خواه در موجود زنده و با شعور باشد و خواه در جماد بی چان و بی شعور، شامل می شود.

از این جهت بردرخشندگی مروارید مدح كردن رواست ولی حمد كردن

[صفحه 6]

درست نیست. و چون اطلاق حمد و مدح بر خدا رواست در این كلام مولی (ع) هر دو آمده است. و نیاوردن حمد به جای مدحت برای تفنن در عبارت و دوری از تكرار، در یك جمله است كه لازمه ی فصاحت می باشد.

شرح: از این فراز از سخن مولی (ع) می توان نكات زیر را بهره برداری كرد:

1- از تفسیری كه برای حمد یاد شد و اثبات حقیقت آن برای خدا، روشن می شود كه خدا آفریدگار دانا و توانا و زنده ای است كه از روی اراده و اختیار موجودات جهان را لباس هستی پوشانیده و آنان را مشمول فیوضات و نعمتهای بی كران خود گردانیده است و به عبارت دیگر با اثبات حمد برای خدا، علم و قدرت و حیات و اراده اختیار و فیاضیت همه جانبه ی او اثبات می شود. و چون همه ی موجودات جهان هستی از سرچشمه ی فیض او بهره ور شده اند همگی ستایشگر و تسبیح گوی او هستند. چنانچه در آیه ی شریفه می فرماید: «و ان من شی ء الا یسبج بحمده ولكن لا تفقهون تسبیجهم»[1].

(چیزی در چهان نیست جز اینكه خدا را تسبیح و حمد می كند ولی شما تبسیح آنان را نمی فهمید».[2].

[صفحه 7]

ممكن است گفته شود تسبیح و حمدی كه در این آیه برای همه ی موجودات یاد كرده است تسبیح و حمد تكوینی است، یعنی همه ی موجودات به آفرینش و زبان حال خود بر تنزیه خدا از صفات نقص و عیب و ثبوت صفات كمال و جمال برای او دلالت دارند و به گفته ی سعدی:


برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتی است معرفت كردگار


و بنابراین در آیه دلیلی بر اینكه موجودات به زبان خود حمد و تسبیح خدا را می كنند وجود ندارد و جمله ی «لا تفقهون تسبیحهم» نیز خطاب به مشركین است كه اینگونه چیزها را درك نمی كنند و از حكمتی كه در مصنوعات بكار رفته بوجود صانع عالم پی نمی برند. می گوئیم جمله ی «لا تفقهون تسبیحهم» كه در آیه ی شریفه است اشاره به یك اصل كلی است و آن اینست كه همه ی موجودات مطابق آفرینش خودشان زبان، یعنی وسیله ی اظهار مقصود خود را در حد وجودی خود دارند و به همان زبان خدا را تسبیح و حمد می كنند ولی افراد

[صفحه 8]

معمولی سخن آنها را نمی فهمند، اما انبیاء و اولیاء درك می كنند، چنانچه آیات قرآن در داستان حضرت داود و سلیمان و همچنین معجزات پیامبر اسلام در مورد تسبیح سنگریزه و یا شهادت دادن حیوان و درخت به رسالت او، گواه قعطی این مطلب است.

مولوی گوید:


جمله ذرات عالم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان


ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم


نطق آب و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل


و در آیه دلیلی وجود ندارد كه خطاب «لا تفقهون تسبیحهم» به مشركین باشد، بلكه همه ی مخاطبین و مشافهین مورد خطاب می باشند و بر فرض كه خطاب متوجه آنان باشد، باز درك دلالت موجودات بر آفریدگار جهان برای آنها میسر است، چنانچه آیات دیگر ناطق باین معنی است بنابراین دلیلی برای تصرف در ظاره حمد و تسبیح نیست.

2- از بیان بالا روشن شد كه با كلمه ی «الحمدلله» اشاره به تمام صفات ثبوتیه ی خدا از علم و قدرت و حیات و اراده و غیره شده است ولی در روال سخن پس از حمد، به توضیح صفات سلبیه آغار نموده و ذات پروردگار را از وصف وصف كنندگان و ستایش ستایشگران منزه شمرده است، تا نخست ساحت قدس خدا را از هر گونه عیب و نقص و توهمان و پندارهای بشری پاك شمارد و سپس او را به صفات

[صفحه 9]

كمالی كه خدا برای خود بر شمرده است بستاید.

چنانچه مفاد كلمه ی طیبه «لا اله الا الله» نیز بهمین روال است یعنی ابتداء تصور هر معبودی را از صفحه ی دل پاك می كند و سپس معبود حقیقی یعنی الله را در آن جای می دهد.

و مولی (ع) در جای دیگر نیز می فرمود «التوحید ان لا تتوهمه[3].

یعنی توحید آنست كه خدا را از گنجایش در وهم منزه بدانی و باور كنی كه نمی شود با قوه ی وهم و خیال به ذات حق راه یابی.

3- الف و لام در كلمه ی الحمد الف و لام جنس است یعنی حمد خاصی را برای خدا اثبات نمی كند، مثل اینكه بگوید حمد من یا حمد مردم یا حمد فرشتگان و نظیر اینها. بلكه جنس حمد را به خدا اختصاص می دهد تا همه ی مراتب حمد را از جهت زمان و مكان و افراد و كمیت و كیفیت (كه وجوب حمد برای آفریدگان در عین ناتوانی از ادای حق آن است) فراگیرد.[4].

4- الله: نام ویژه ی خداست و اشاره است به ذات جامع همه ی

[صفحه 10]

كمالات و منزه از همه ی كمبودیها كه عقل از درك حقیقتش ناتوان است و این معنی با وله كه بمعنی حیرت است و بعضی آن را ریشه ی كلمه الله دانسته اند متناسب است زیرا فكرها در ذات خدا حیران و سرگردان است و باین معنی در روایات كه از ائمه هدی رسیده اشاره شده است.[5].

و جمله ی الحمدلله كلامی است كه با دلیل همراه است، زیرا حمد را برای ذات جامع همه ی كمالات اثبات می كند از آن جهت كه جامع همه ی كمالات است و به عبارت دیگر مفاد كلمه ی الحمدلله اینست كه: حمد سزاوار ذاتی است كه جامع همه ی كمالات و منزه از همه ی كمبودیها است، برای اینكه او جامع همه ی كمالات و منزه از همه ی كمبودیهاست.

5- در این فراز از سخن، مولی (ع) گفته است كه قائلون یعنی گویندگان بر ستایشگری او رسائی ندارند و نگفته است حامدون یا مادحون، یعنی ستایشگران بر ستایشگری او رسائی ندارند، زیرا اگر مادحون گفته بود، بطور ضمنی دلالت داشت كه می توان تا اندازه ای ثنای خدا را گفت، چون تنها ثناگویان را از ثنا گوئی اون ناتوان شمرده بود ولی وقتی قائلون گفت، هر كه را لب به سخن گشاید از ثناگوئی او عاجز دانست.

6- از آنچه یاد شد روشن گردید كه بشر توانائی و رسائی بر

[صفحه 11]

ستایشگری آفریدگار خود را ندارد و این سخن برپایه ی عقلی نهاده شده است، زیرا ثنا گفتن و به تعبیر ساده ی فارسی تعریف كردن و خوبیهای كسی را برشمردن در صورتی ممكن است كه تعریف كننده نسبت به كمالات و خوبیهای كسی كه او را تعریف می كند احاطه علمی و شناسائی داشته باشد، مثلا اگر شاگردی بخواهد كمالات استاد خود را بستاید، باید آن اندازه كوشش كرده باشد تا به درجه استاد برسد و كمالات او را دریابد و سپس تعریف كند و گر نه تعریف او شایسته مقام استاد نیست.

و این پیداست كه بشر بر دریافت ذات خدا و حقیقت صفات او توانائی ندارد، زیرا صفات خدا نامحدود است و اندازه و مرزی برای آنها نیست و بشر بهر درجه از كمال برسد، باز محدود است و برای كمالات او اندازه و مرزی است و برای محدود درك نامحدود غیر ممكن است.

و ازین جهت اشرف موجودات و خاتم پیامبران (ص) می گوید «الهی لا احصی ثناء علیك انت كما اثنیت علی نفسك»[6].

(خدایا من نمی توانم ثنای تو را بر شمارم، تو همانطور هستی كه خودت خود را می ستائی).

7- از كلام فوق و بویژه كلام پیامبر اكرم (ص) و همچنین همین

[صفحه 12]

كلام مولی (ع) باین نتیجه می رسیم كه حمد كردن و ثنا گفتن خدا و بعبارت دیگر تعریف كردن و شمردن كمالات و خوبیهای خدا برای بشر در صورتی درست است كه از راه تعلیم و تلقین حضرت حقتعالی باشد، یعنی خدای دانا و علم باید طریق ستایشگری خود را به بشر بیاموزد و بشر مطابق تعلیم حقتعالی او را ستایش كند. چنانچه سوره ی حمد و توحید كه در نماز خوانده می شود نمونه ی بارزی از تعلیم و تلقین ستایشگری خدا به بندگان است و ازین جهت باید بندگان خدا نماز بخوانند و هیچ عمل دیگری نمی تواند نشان دهنده ی حضور بنده در پیشگاه با عظمت خداوند باشد.

8- نكته ی دیگری كه توجه بآن لازم است، اینست كه دعاهائی كه در كتب ادعیه مانند صحیفه ی سجادیه و مفاتیح الجنان و غیره از ائمه هدی و ارد شده است ازین جهت است كه به بشر راه بندگی و دعا و طلب حاجت و توبه را بیاموزند ت آنطور كه زیبنده ی خداست از خدا طلب حاجت كنند و بدرگاه او توبه نمایندو اظهار خضوع و خشوع و بندگی كنند و از پیش خود كلماتی كه بسا شایسته ی مقام ربوبی نباشد اظهار نكنند.

9- علی علیه السلام این خطبه ها و دیگر خطبه های خود را با حمد و ثنای خدا آغاز كرده است و از این حس شروع می توان نكات آموزنده ی زیر را برداشت نمود:

اول - بزرگداشت پروردگار جهان: زیرا هر انسان خردمند و

[صفحه 13]

صاحب ادراكی وقتی به این جهان پهناور و موجودات شگفت آور آن توجه می كند پیشاپیش فكر او، عظمت پروردگار جهان جلوه گر می گردد و او را به تعظیم و تمجید او وا می دارد.

دوم - نیازمندی انسان: زیرا حمد اعتراف باین است كه تنها ولی نعمت انسان خداست و هر خیر و خوبی و نعمتی كه در جهان هستی است از سرچشمه ی فیض اوست، و از این جهت بنده ی نیازمند در آغاز هر كار باید خدای بی نیاز را یاد كرده بستاید.

سوم - ادب در مقام سخنوری: زیرا مقام سخنوری اقتضا می كند كه آدمی قبل از شروع به مطلب مورد نظر ولی نعمت خود را بستاید و از وی استمداد كند تا با كمك های غیبی و الهامات روحی او نیروی فكری ود را تقویت كند و گفتار خود را بنحو شایسته به پایان رساند.

10- هر انسانی، بحسب مراتب درك و فهم و معرفت خود نسبت بخدا ممكن است، پیش خود تصوری از خدا داشته باشد، ولی باید دانست هر تصوری كه آدمی از خدا بكند جز ساخته ی فكر او چیز دیگری نیست و هرگز نمی تواند روشنگر حقیقت خدائی باشد، چنانچه امام باقر (ع) می فرماید «كلما میزتموه باوهامكم فی ادق معانیه فهو مخلوق مصنوع مثلكم مردود الكم»[7].

(هر چه را بعنوان خدا با دقیق ترین شكل آن به فكر خود تصور كنید و در مغز خود بسازید باز آن آفریده و ساخته ای مانند شماست و به شما

[صفحه 14]

بازمی گردد) یعنی خدا نیست بلكه ساخته ی فكر شماست. و از این جهت امام باقر (ع) می فرماید «ایاكم و التفكر فی الله ولكن اذا اردتم ان تنظروا الی عظمته فانظرو الی عظیم خلقه»[8].

(در ذات خدا تفكر نكنید و هر گاه نظر كردن به عظمت او را اراده كنید به عمظت مخلوقات نظر افكنید) یعنی از راه عظمت موجودات او بنحو اجمال به عظمت و بزرگی او پی ببرید.

[صفحه 15]


صفحه 6، 7، 8، 9، 10، 11، 12، 13، 14، 15.








    1. سوره ی اسراء آیه ی 46.
    2. این معنی در صورتی است كه باء (بحمده) را بمعنی مع بگیریم، ولی اگر باء را برای سببیت بگیریم، چنانچه ظاهر همین است، معنی چنین می شود (چیزی در جهان نیست جز اینكه خدا را بوسیله ی ثنا گوئی تسبیح می كند) و در این صورت حمد خود یك نوع تسبیح شمرده شده است زیرا لازمه ی اثبات علم و قدرت مثلا برای خدا، نفی جهل و عجز است.
    3. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1291.
    4. قطب راوندی در شرح نهج البلاغه این عمومیت را از گفتار مولی استفاده نموده است و این نظر به عمومیتی كه از الف و لام جنس فهمیده می شده بوده است و اعتراض ابن ابی الحدید به وی بی مورد است.
    5. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه خوئی صفحه ی 295.
    6. شرح نهج البلاغه خوئی صفحه 298.
    7. وافی مجلد اول صفحه 89.
    8. كافی كتاب التوحید صفحه ی 93.